باز کردن گره. گشودن گره: براق برق تک رازین نهادند ز پایش عقدۀ پروین گشادند. حکیم زلالی (از آنندراج). ، گشادن مشکل: عقدۀ بابلیان را بتوانید گشاد نتوانید که اشکال قدر بگشائید. خاقانی. تا گشاید عقدۀ اشکال را در حدث کرده ست زرین بال را. مولوی
باز کردن گره. گشودن گره: براق برق تک رازین نهادند ز پایش عقدۀ پروین گشادند. حکیم زلالی (از آنندراج). ، گشادن مشکل: عقدۀ بابلیان را بتوانید گشاد نتوانید که اشکال قدر بگشائید. خاقانی. تا گشاید عقدۀ اشکال را در حدث کرده ست زرین بال را. مولوی
کنایه از رأس و ذنب، و هر دو را عقدتین گویند و این اصطلاح اهل تنجیم است. (آنندراج). و رجوع به عقده و عقده و عقدتین شود: عقد ابروی قضا از پی تسکین شغب گشته با عقدۀ گردون به سیاست انباز. اوحدالدین انوری (از آنندراج)
کنایه از رأس و ذنب، و هر دو را عقدتین گویند و این اصطلاح اهل تنجیم است. (آنندراج). و رجوع به عقده و عقده و عقدتین شود: عقد ابروی قضا از پی تسکین شغب گشته با عقدۀ گردون به سیاست انباز. اوحدالدین انوری (از آنندراج)